یادداشت 9 مامانی
سلام ناناز مامان دیروز صبح با بابایی رفتیم آزمایش .... ساعت 8 صبح !!!! کلی از مامانی خون گرفتن بعدشم رفتیم خونه مامان بزرگ .... دیدم داره خونه تکونی میکنه .... منم دست بکار شدم .... میبینی چه مامان خوبی داری !!!! خلاصه تا شب اونجا بودم و مشغول کار ... البته بابایی جونت اومده بود خونه تا فوتبال ببینه باباییته دیگه .. نمیشه کاریش کرد البته اونم پسر خوبیه ... چون اول رفت بازار خریدای مامان بزرگ رو انجام داد بعد نشست به فوتبال دیدن شب هم اومد دنبال من و با هم اومدیم خونه فبل از خونه اومدن یه سر رفتیم پیش دایی جونت .... الهی قربونش...
نویسنده :
نانا
2:40